پایان شب تیره
چندیست به تور خویشتن می گردیم
در شور و شعور خویشتن می گردیم
هــر گاه کسی ز ما رَهی می پرسـد
بــر چشمه کور خویشتن می گردیــم
انــگار شب تیره به سر خواهد شـــد
مــا باز به دور خویشتن می گردیـــم
هـــر گاه شنیده شد نـــدا، الهـــجره
المـــژده به ثور خویشتن می گردیـم
هـــــرگز نبوَد خوف به مردن یا قــــبر
مـا ساکن گور خویشتن می گردیــم
گـــر با عمل پــــاک به عقبا برویــــم
دور و برِ نـــــــور خویشتن می گردیم
بـــاکی نبوَد که کشته ی حق گردیـم
مــجنونِ به هور خویشتن می گردیـم
26/9/91
هاشم مالکی
شهادت با اسارت
شــهادت با اسارت گشته کامـل
رذالت را جــهالت گشته عـامــل
اگر گفتی که باشد قاتل عشق؟
حسین بن علی را کشته جاهل
خــــدا داند چِـــها بر زینب آمـــــد
عـــباداتِ عبادش گشته باطـــــل
پرســتیدن به پول و دار و درهــم
خیانت را به مهمان گشته شامل
چه چیزی باعث این کارشان شد
حــرام اندر شکمها گشته عامــل
بمحشر عذر خواهم می شود او
حبـیبی بر حبیبش گشته واصــل
تـو ای مولای خوابان یک نظر کن
همـی عبد تو از تو گشته غافـل
گـناهانم بوَد بیش از حد و حـصر
خـــدا بر بندگانش گشته بــــاذل
اگــر امروز هم کرب و بـــلا است
بسی هاشم بدانجا گشته مایل
26/9/91
هاشم مالکی
بدن برادر
تا پرده ی غم ز پیش چشمم نرود
رخـــسار نکوی تو ز قلـــــــبم نرود
خـورشـــــید بــتاب بر رخ زیـبــایش
تا چـــهره ی او ز فکر و ذهـنم نرود
یا رب من و این دشت بلا، تنهایی؟
این روح جدا از تن و جسمــم نـرود
ای ســبط نبی جای تو اینجا نــبوَد
گــــر من بروم لیک، که روحـم نـرود
آیا به خطورم نم این خــــاطره آمــد
زینب به کنار بدنت آید و حُزنم نرود؟
یـــــا رب بنما قبولِ کم از مـــــــنِ زار
این هدیه ی کم ز فکر و ذهـــنم نرود
هاشم مالکی
24/9/91
محبوبم حسین
دلــــم درگـیر محبوبم حسین است
در این دنیا گـل خوبم حسین است
بگـــفتا در شــــبی لیــلا به مــجنون
خــدا داند که مجنونم حسین است
هاشم مالکی
91/9/11
در حرم
من نـدانم بهر چــه ماندم حـــرم
ایـــن تـــو آوردی دلت را در بــرم
مدتـی در بـــــــزم عیــشم راه ده
تا که شاید شور عشقی در سرم
هاشم مالکی
29/2/72
دل و گل
یک دل به تو می دهم به صد راز
پـــــــروانه کن و بـــــده بمن بـاز
صد گل به تو می دهم به یک ناز
صـــد پاره کــــن و بده به مــن باز
هاشم مالکی
25/6/75
نگاه ساز
تا تو نگاه می کنی، ساز من آه می کند
در پــی هر نگاه تو، ساز نگاه می کـــند
ساز هــمی نهان کند، راز دل فــغان من
ساز کـه بی نگاه تو، هرزه نگاه می کند
هاشم مالکی
2/6/77
.: Weblog Themes By Pichak :.