مادر مظلومم
هیچ کس چون مادرم، مظــلوم نیست
شاهدی چون میخ و آن مغموم نیـست
فاطـــمه آن بضـــــعه و بـنت رســــــول
از حق قطعی خود محـــروم نیـــست
هاشم مالکی
23/1/1392
دلبر پسندیده
افســـــوس که دلبر پســـــندیده برفت
اینـــــگونه مرا چو دید، رنجـــــیده برفت
بایــــد بکنم خویشتــــــنم را اصـــــــلاح
افســــرده بُد آنـــگاه، که غمدیده برفت
ای کاش نمی رفت چنین با غم و اندوه
بسیار کَـــرَم کرد، وَ کـــم دیــــده بـرفت
دانـــی که چگـــونه رفت، از نزد مـن او؟
از روی نظـــر رفت، چه سنـــجیده برفت
آن دلبر خوش لحن، که محزون شده بود
از پیــــش من او رفت، نخـــــندیده بـرفت
هاشم مالکی
11/1/1392
دست تو
کــــاش من گردم فـــــدایِ دســـت تو
خــــوردن ضربت، صــــــدایِ دســـت تو
بشکند دستی که دستت را شکـست
فرشــیان را دست، از عرشت گُسست
گشـــت عــالم با غــــروبت تیــــره روز
قلب مــا پر شــد از انـــدوه و زِ ســـوز
دخــــتر رحمت شـــد آنجا لاله گــــون
کـــاش می شد دشمن آنجا سرنـگون
عــرش مشــتاقت، مــلائک بیــــــشتر
گـــشت گریــــانت، پدر زان پیــــــشتر
عــــالــم و آدم عـــــــزادار تــــو شــــــد
خـــــاتم خـــــوبان خریــــــدار تو شـــــد
تا قیـــــامت داغ تــــو در قلب مـــــاست
مـــی نگـــردد قدِّ مــــن از داغ، راســــت
هســــت شاهـــــد آن خــــداوند حکـیم
شیعــــــیان را مــــژده دادم مــــــا تکـــیم
خـــوش بحــــال من شدم، همـــکیشتان
بر خــــودم بالــَـــم شــــدم، درویـــــشتان
مــــن نمی خواهــــم بهــــشتِ بی شما
هســت جنــّت، هر کــجا هســــتی شما
باشــــــــد آن روز قیــــــامت در ســـــــــرا
جـــــا دهی در بیـــــــن یارانـــــت مـــــــرا
هاشم مالکی
26/12/1391
بهار دلنشین
بهار دل نشین آمد، خوش آمد
نگار گل نشین آمد، خوش آمد
گل و بلبل به همراه شــکوفه
به تزیین زمیJن آمد، خوش آمد
شود هر ساله نو گلهای بستان
به تدبیر مـــکین آمد، خوش آمد
دوباره می رســـد هنگام تغییر
گل و بلبل ببـــین آمد، خوش آمد
پس از خشــــکیدن برگ درختان
گل و سبزه چنین آمد، خوش آمد
تقلّب در زمــــین و در زمــان شد
تدبّر از امیــــن آمد، خــــوش آمد
چه خوش باشد تحوّل در دل من
که احسن با امین آمد، خوش آمد
کند سر ســــبز رُخسار زمین را
خدا در گل ببــــین آمد، خوش آمد
مگر فصــــل دگرگــــونی نگـــشته؟
چرا گشته، پس این آمد، خوش آمد
اگر ســــاقی مرا جام جمــــی داد
به لطفش از رهین آمد، خــوش آمد
کنون ایام عیـــد و فصـــل گــل شد
زمین را این چنین آمد، خـــوش آمد
طــــرَب، شـــادی، شِـــکَر، شُـکر
خــدا را آفـــــرین آمد، خـــوش آمد
شـــود آیــــا گـل یـــک دانـــــــه آید؟
بگویم هُش که هین آمد، خوش آمد؟
گــــر از هاشم ندائـــــی بر نخــــیزد
بگـــــو مولای دیـــــــن آمد، خوش آمد
هاشم مالکی [1]
قم مقدسه- 13/12/88
این شعر در 14بیت تقدیم به 14 معصوم(ع) در روز میلاد نبی مکرم اسلام و صادق آل محمد سروده شد[2]
[1] - منظور از آن گل، حضرت ولی عصر(عج) می باشد که با آمدنش زندگی بشریت بهار می شود
[2] - این شعر در وبلاگ روستای خیارج نیز می باشد: www.khiaraj.parsiblog.ir
لینک تصاویر در متن شعر موجود است.
راهیان نور
گر تو می خواهـــی بری بهـره ز نور
یا بیـــفزائی به شــور خود شعـــــور
رو دو کوهــه، یا شلــــمچه یا بــــرو
کـــــن زیــــارت از طــــلائیه و هـــور
فکه بوی صد شهـــید عشـق داشت
بـــوی آویـــنـــی، شهــــــیدان غیــــور
از هـــویزه، از شهــــیدانــــش بـــــگو
کـــــن دلت از رود خـــــیّـن، پر ز نـــور
زندگی آنجاسـت، اینجا هیچ نیست
راه خـود کردی تو از معــــشوق، دور
مختـــــصر گفتم نگــــردی خســته تر
قطــــع دنیا کن بشــــو از شهـــره دور
هاشم مالکی
30/12/1391
پ ن1: این تصاویر طی این چند روز گرفته شده و خودم هم در برخی از آنها هستم و پسرانم محمد رضا و علی رضا هم تشریف دارند.
پ ن 2: در کنار رود خین افتخار دیدار حاج حسین یکتا را داشتم که ایشان روایتگری می کرد.
پ ن 3: صلائیه، عجب طلائیه، جاتون خالی
پ ن4: در فکه هم آقای محسن رضائی آمده بود که برای ما روایتگری کرد و در آخر چندین عکس با هم گرفتیم.(من و سایر عکاسان)
پ ن 5: قرار بود که دیروز (صبح روز آخر سال) به قم برگردیم که با موافقت راننده ها در مسیر برگشت، برای مراسم تحویل سال به دو کوهه رفتیم که قبلش نتوانسته بودیم برویم.
پ ن 6: رود خین مرز آبی ایران عراق و منطقه عملیاتی کربلای 4 بود و هویزه هم قتلگاه و مدفن شهید سید حسین علم الهدی بود.
پ ن 7: در نمایشگاه های فرهنگی این زیارتگاه ها کتابهای روایت و خاطره ی رزمندگان بود که چند نمونه خریداری کردیم.
پ ن 8: این سفر در آستانه ی نوروز به همراه خانواده صورت گرفته بود.
.: Weblog Themes By Pichak :.