پيام
+
داستان/ آرزوي بره اي////يكي(خدا) بود، يكي(آدم) نبود، زير گنبد كبود(آسمون)، غير از خداي مهربون هيشكي نبود. توي يك مزرعه ي بزرگ، يه بچه گوسفند تازه به دنيا اومده بود كه خيلي قشنگ و ناز بود. چشماشو باز كرد تا دنياي تازه رو ببينه، ديد مادرش بالاي سرش نشسته و داره اونو تميزش مي كنه، و هي نوازشش مي كنه، بره ي كوچولو خيلي گرسنه بود، مامان بهش گفت: ....

فسقلي اما قلقلي
90/9/28
فسقلي اما قلقلي
مامانش بهش چي گفت؟؟
-شهادت
درگوش من گفت چي گفت يواشكي گفت چي گفت
*سرفرازباشي ميهن من*
عالي بود / خصوصا حديث آخرش ...
فسقلي اما قلقلي
منو مسخره ميكنيد؟:(
فسقلي اما قلقلي
واقعا مامانش چي گفت؟؟:(