سپیده
شب رفت و سپیده شد نمایان از مشرق شهر و غرب ایران
از بس که در انتظار بودیم بگذشت به ما چو ماه میزان
آنگه که صدای او شنیدیم رفتیم به سوی او چو پیران
با آمدنش سرور و شادی شد شعله ور از شهر شهیدان
او گفت که ای مردم ایران من خادمِ بر شما دلیران
تغییر دهم حکومتش را تعدیل کنم به نفع شیران
بیرون بکنم ظلم و ستم را مشتی بزنم دهان سیران
چندی نگذشت زان زمان را تا جلوه نمود عدل ومیزان
خورشید قیام شد نمایان عالم به فروغ اوست نیران
در بیست و دو بهمن آن سال پیروز شدند آن دلیران
زان پس سر هر سال به شادی مجموع سرور گردد ایران
مالک به تو اینگونه بگویم هرگز نشوی جدا ز میران
21/11/86
پوریا
.: Weblog Themes By Pichak :.