در حرم
من نـدانم بهر چــه ماندم حـــرم
ایـــن تـــو آوردی دلت را در بــرم
مدتـی در بـــــــزم عیــشم راه ده
تا که شاید شور عشقی در سرم
هاشم مالکی
29/2/72
عاشق دیدار
عشق دیدار تو دارم ای حبیب
عندلیــــبم از تو نالد ای حبـیب
آرزوی وصــــل جانان داشـــتم
چـاره جز از تو نماند ای حبیب
هاشم مالکی
13/1/75
عشق یعنی فرق و دستت مال دوست نور چشم و خون قلبت مال دوست
عشق یعنی جان به کف پروانه وار چرخ گردون گشتن اندر راه دوست
ادب عباس
شاه شهیدان چو دید، جسم یل خود زمین بر کمرش دست خود، دست دگر بر زمین
رفت امید از وی و، گفت شکستی کمر بی تو چه آید سرم، ای مهِ کامل قمر
گریه ی شاهنشه و، اشک دو چشم تَرَش بر سر آن با وفا، فرق دو تای سرَش
گفت بر او از چه تو، گریه کنی شاه من؟ گفت به فقدان تو،جان من و ماه من
گفت چه باکی بمن، همچو تو شاهی مراست بعد فراغ از تو بس، گریه برایت سزاست
زانکه نو تنها شوی، بی کس و بی دادگر می نشود صحبتت، بهر عدو کارگر
در تهِ گودال عشق، جان به خدا می دهی سر به روی خاک و تو، تن به رضا می دهی
جان به فدای تو و، عِرض و قوای تنم ماه بنی هاشم و، حیدر ثانی منم
درس وفاداری از، مادرم آموختم با غم تنهائیت، جان و تنم سوختم
حق غلامی خود، کردم ادا شاه من؟ من به بنی هاشم و، تو شده ای ماه من
دست من و چشم من، خورد به آب روان هر دو به قربان تو، ای شهِ والا مکان
جسم دو صد چاک من، نزد شهیدان مبر شرم حضورم مرا، در برِ طفلان مبر
پاک کن از دیده خون، تا رخ نیکوی تو در دمِ آخر بود، جلوه ای از خوی تو
رب من از جرم ها، شم گذر و عفو کن حق علمدار طف، ذنب مرا محو کن
هاشم مالکی
27 مهر 1390
http://www.askdin.com/gallery/images/335/1_P_927.jpg
تمرین عشق بازی
ای یاوران هشیار، باید شدن خبر دار ما جمع عاشقان و، رو سوی دیدن یار
اکنون فرا رسیده، هنگامه ی اجابت بر آن دعای دائم، هنگام آن شب تار
اندر قنوت و سجده، یا بعد هر نمازی ذکر همیشگی مان، رزق زیارت یار
یا از دعای مادر، در وقت دست گیری یا باب پیر ما و، آن نازنین بیمار
شکرانه ی عنایت، باید نموده جبران یاد رفیقان کنی، در پیش روی دلدار
در زیر قبّه ی عشق، یا در کنار عاشق تمرین عشق بازی، با دیده های غمبار
هر کس شنیده هستی، عازم سوی کربلا گفتست یاد من کن، اندر جوار دلدار
بهجت شیرین سخن، گفت بر آن یار خود یاد من زار کن، در حرم عشق یار
خوش بر سعادت تو، دانی کجا روانی؟ هشتاد حج و عمره، یا اجرهای بسیار
گویند کربلا را، آن دشت پر بلا را عرش خداوند حیِّ، جای تجلّی شمار
دل تو اگر عاشقی، سوی منا کن سفر مقتل ابن علی، قبله گه هر نزار
فارغ ازین ماجرا، هر که درین حلقه شد عشق پاپی در او، تاب و تب ماندگار
هاشم و جنت کجا، روی محبت کجا مهر حسین و علی، لطف خداوندگار
هاشم مالکی
10/4/89 در راه کربلا سروده شد
تکمیل 16/7/89
.: Weblog Themes By Pichak :.