رنج نامه ی من
کس چه می داند چِها من می کشم
از چــــه درد و از کــجا من می کشم
کودکـــم در درد خود می پیــــــچید و
از پـــــیِ دردش صـــدا من می کشم
آتشـــــی در قــــلبِ من افـــــــروخته
از درونِ دل نـــــــــدا مـــــن می کشم
ای خـــــدای خــــوب و نــــــازِ کودکان
آه و دردم بـــر هــــــــوا من می کشم
کودکـــــم از درد خـــــــود آگاه نیست
درد او را هــــــم جدا من می کـــشم
ای خـــــدای شـــــافی و فـــریاد رس
دادِ إشـــــفِ وُلــــــدَنا من می کشم
هاشم مالکی
12/4/92
............
پ ن: هفت هشت ماه پیش که از سفر استان قزوین برگشتیم، احساس کردیم که در گردن پسر بزرگم(محمد رضا) که خدا اونو بعد هفت سال بما داده بود و الآن نُه سالشه و ایشالا می خواد بره کلاس سوم، یه غده ای بیرون زده که گه گاهی درد می کرد و گردنش خشک می شد. و این غده ها هر روز بیشتر و بزرگتر می شدند.
بقیه در ادامه مطلب
.: Weblog Themes By Pichak :.